یکشنبه ۲۰ آبان ۰۳ ۰۶:۴۲ ۱ بازديد
سه روزی است که صحن قدس و صحن و سرای رضوی میعادگاه زائران و مجاورانی است که از طلا تا ماشین، از مزد دست کارگری تا قلک آرزوهایشان را آوردهاند تا شر صهیون را کم کنند و سرپناه امنیت بر سر لبنان بنشانند. زائرانی که قصه بخشش بزرگانهشان زیر سایه امام رئوف روایت امروز ماست.
گروه زندگی: تکیه زده بود به واکرش و یکپایش را دنبال خود تا صحن قدس میکشید. نوجوان بود و معلول، آنطور که در هیاهوی حرم متوجه شدم والدینش را ازدستداده بود و با مادربزرگش زندگی میکرد. چند وقتی میشد که پولتوجیبیهایش را جمع کرده بود تا آرزوی دیرینهاش برآورده شود و بلیط سفر کربلایش را بگیرد. حساب و کتاب کارتبانکیاش رسیده بود به یک میلیون تومان و دلش هم هوایی بینالحرمین بود که آقا دستور کمک به مردم لبنان را صادر کردند. برایش مهم نبود که میتواند آن پولی که اسکناس به اسکناس جمع کرده را به زخمهای پرشمار زندگیاش بزند یا رؤیای دیرینهاش را محقق کند، برای امیر بهادر بیشتر از همه سهمش از آزادی فلسطین و امنیت لبنان اهمیت داشت. حالا پساندازش را آورده بود تا جنگ، رؤیای راهرفتن و دویدن را از کودکان و نوجوانهای همسنوسال لبنانی او نگیرد. میگفت خودم را که گذاشتم جای بچههای لبنان دیدم خدا را خوش نمیآید من کربلا بروم و نسبت به کربلای لبنان بیتفاوت باشم. راستش را بخواهید نمیدانم زائر بود یا مجاور اما چیزی درون قلبم میگفت اگرچه امیر بهادر آرزویش را بخشید اما امام رضا علیهالسلام کربلای ویژه او را امضا کرده و کربلاییاش کرد. البته مثل امیر بهادر کم نیستند. از سه روز پیش که پویش لبنان در پناه امام رئوف در صحن قدس حرم رضوی کلید خورد و باران همدلی زائران از ایران به لبنان رسید کم زائر و مجاورانی مثل او ندیدم که آماده بودند از صحن قدس به قدس برسند. زائران و مجاورانی که قصه بخشش بزرگانهشان زیر سایه امام رئوف روایت امروز ماست.
هدیه روز پرستار بانوی ایرانی هزینه درمان مجروحان مقاومت شد
پنجشنبه که حرم مطهر رضوی آذینبندی شد و چشم جهان روشن به جشن میلاد حضرت زینب سلاماللهعلیها بود، پرستاری از خدام حرم آمده بود تا رسالتش را تمام کند. چندوقتی میشد که تصاویر تنهای زخمی کودکان و جوانان لبنان و غزه که از قاب تلویزیون پخش میشد عمیقاً قلبش را آزرده بود، دلش میخواست در آن کربلا، زینبوار پرستاری کند و محافظ آن جانهای عزیز و بیگناه باشد اما تقدیر فعلاً اینطور برایش رقم خورده بود که کیلومترها دورتر در پشتجبهههای مقاومت بماند. هرچند نمیتوانست آن تنهای بیمار را تیمار کند و عمر آن جانهای عزیز را طولانی اما خانم پرستار روز میلاد حضرت زینب سلاماللهعلیها در صحن قدس دینش را به انسانیت طور دیگری ادا کرد. او ۱۰ میلیون تومان هدیهای که در روز پرستار گرفته بود را بهحساب آستان قدس واریز کرد تا دست پرستاران لبنانی برای درمان زخمیها خالی نباشد و هدیه او تحفهای شود از جنس دارو و تجهیزات پزشکی برای مجروحان مقاومت.
حلقهای که فقط یک ساعت به دست عروس نشست
خطبه عقدشان را زیر سایه امام رضا علیهالسلام خواندند و زندگیشان را گره زدند به نور بهشتی امام رئوف. بعد از جاریشدن خطبه عقد عروس خانم با چادر سفیدش دست در دست آقای داماد، صحن به صحن دور امام رضا علیهالسلام میگشتند، خاطره میساختند و خاطرهها را قاب میگرفتند. از پس چایخانه و سقاخانه و ایوان طلا که گذرشان به صحن قدس افتاد رشته زندگیشان را محکمتر به آرمانهایشان گره زدند و وصالشان را بهشتیتر کردند. عروس خانم بین آن جمعیتی که طلاهایشان را پیشکش لبنان میکردند تصمیم گرفته بود آن حلقه طلایی که چند دقیقه پیش پای سفره عقد دست کرده و بله را گفته بود را به مقاومت هدیه کند، تصمیمی که وقتی با آقای داماد در میان گذاشت تأیید صددرصدی به آن پیوست شد. انگشتر ظریف و طلای عروس خانم روز اول زندگیشان در جمع طلاهای عاقبتبهخیر نشست تا به قول آقای داماد از همین اول راه مسیر اهلبیت را پیش بگیرند.
من دیگه دوچرخه نمیخوام!
صحن قدس و سنگری که به سبک و سیاق روزهای دفاع مقدس در آن برپا شده است یک دقیقه هم از جمعیت خالی نمیشود. در همان چند ساعتی که آنجا هستم کم نیستند بانوانی که دل یک دله میکنند و تمام طلاهایشان را بهیکباره میبخشند یا زائرانی که همان جا تکه کوچک طلایی که دارند از گوش درمیآورند و به دست خادمها میسپارند، گاهی این طلاها یادگاریهای خانوادگی است و جز ارزش مادیشان خاطرات چند نسل را در دل خود نگه داشتهاند اما هیچ خاطره و هیچ یادگاریای باعث نمیشود این آدمها از این صف بلندبالا دل بکنند و چشم به روی درد و رنج مردم لبنان ببندند. میان بزرگترها و طلاهایی که به همراه دارند حضور کودکانی که باارزشترین داراییشان را برای اهدا با خود آوردهاند از شیرینترین صحنههایی است که میشود در دل این جمعیت شکار کرد. مثل امیرعلی هفتساله که قلکش را آورده تا آدم بدهای زمین دست از سر بچهها بردارند. همصحبت مادرش که میشوم میگوید: امیرعلی جان بالاخره در جریان اخبار لبنان و غزه بهاندازه سنش قرار داشت و در شبکه پویا هم دیده بود که یکی از بچهها هدیههای تولدش را به کودکان لبنانی بخشیده است. از همان روز مدام از من میپرسید مامان من چی میتونم اهدا کنم؟! وقتی پیشنهاد دادم قلکش را هدیه کند بسیار خوشحال شد البته این را هم بگویم که امیرعلی قرار بود با پولهای قلکش دوچرخه بخرد و خیلی هم دوست داشت این اتفاق زودتر بیفتد و روی قلکش حساس بود اما خودش اصرار داشت که باید پولهایی که جمع کرده را برای بچههای لبنانی بفرستد.
امیرعلی اخم مردانهای میکند و افسار گفتوگو را دست میگیرد: من دیگه دوچرخه نمیخوام، آدم بدها موشک میزنند به خونه بچهها و مامان باباهاشون و اونا حتی غذا هم ندارن، من میخوام با قلکم باهاشون بجنگم.
پتویی که تمام دارایی یک پیرمرد بود
بین خادمان و حاضران همهمه میشود که یکی از آقایان خیر خودروی سمندش را با تمام مدارک اهدا کرده است، خیری که دلش میخواسته گمنام بماند و پس از اهدای پیشکشیاش آرام و بیسروصدا سنگر را ترک کرده است، بهخاطر همین موفق به مصاحبه با او نمیشوم اما خیر دیگری سر راهم قرار میگیرد که هدیهاش همان اندازه ارزشمند است. پیرمرد است و ریشسفید، سن و سالش تازهرسیده به ۷۰ و دستهای پینهبسته و زخمش یادگار یکعمر کارگری است. یک پتوی گلبافت نو دستش گرفته و در صف ایستاده است. وقتی به خادم دریافت هدایا میرسد سرپایین میاندازد و میپرسد: رویم سیاه بیشتر و بهتر از این نداشتم، از من قبول میکنید؟! مگر میشود قبول نکرد؟! چه خودرو شخصی، چه ۱ کیلوگرم طلا و چه یک پتوی گلبافت یکنفره وقتی ارزشمند است که در ترازوی دارایی فرد بسنجی و ببینی بهترینش را برای مقاومت آورده است، اینجا فرقی نیست بین ثروتمندی که گرمها طلا میآورد و تهیدستی که لباس، پتو و... اهدا میکند، خادمها مهربانی آدمها را در هر اندازه و وسعی که باشد خریدارند، سهم همه از نابودی صهیون یکی است و آقا بخشش همه را به یک قیمت میخرد.
پیشکش زائران خارجی برای لبنان از دلار تا روپیه
البته صحن قدس فقط گذرگاه زائران و مجاوران ایرانی نیست، هر انسان آزاده دیگری، از هر نقطه دیگر دنیا که این روزها مهمان امام رضا علیهالسلام هستند، دلنگرانیهایشان را برای لبنان به دست خادمان امام رئوف میسپارند تا لبنان از شر و مکر صهیونیستها نجات پیدا کند، نمونهاش هم همان زائر پاکستانی مقیم لندن که تمام هزینهای که با خود برای سفر آورده بود را یکجا بخشید، همصحبتش که میشدی فقط یک جمله حرف داشت آن هم اینکه چقدر خوشحال است ایران مثل همیشه در خط مقدم دفاع از مظلوم است و ضامن آهوی ما ضامن همه مظلومان جهان است.خادمان حرم مطهر رضوی میگویند در سنگر لبنان در پناه امام رئوف فقط در یک روز از دلار آمریکا تا روپیه هند را جمع کردهاند و بیش از ده پول رایج دنیا به دستشان رسیده تا تیر و ترکش بر سر صهیون و سایه امنی بر شر لبنان باشد.
روایتها بیانتهاست اگر بخواهم از دختری بگویم که اسباببازیهایش را آورده بود، مادر شهیدی که حال مادران شهید لبنان و غزه را با گوشت و استخوان درک میکرد و انگشتر از دست درآورد، از سکههایی که مردان خانواده برای روز مبادا گذاشته بودند و حالا همان روز مبادای اسلام از راه رسیده بود. گفتنیها بسیارند و روایتها بیشمار اما آنچه نباید ناگفته بماند این است که لبنان در پناه امام رئوف است.- ۰ ۰
- ۰ نظر